اردوگاه تربیتی دانش آموزی امام خمینی(ره)

وبلاگ اختصاصی . اردوگاه تربیتی امام خمینی (ره)

اردوگاه تربیتی دانش آموزی امام خمینی(ره)

وبلاگ اختصاصی . اردوگاه تربیتی امام خمینی (ره)

اردوگاه تربیتی دانش آموزی امام خمینی(ره)

سلام
این وبلاگ جهت استفاده دانش آموزان،مربیان ومعاونین پرورشی مدارس،دبیران محترم هنر،هنرآموزان ،مربیان فنی،کارشناسان فرهنگی وهنری ادارات آموزش وپرورش علاقه مند به اردو و استفاده از امکانات اردوگاه تربیتی دانش آموزی امام خمینی (ره) و مسابقات فرهنگی وهنری، راه اندازی شده است. باشد که با نظرات وهمکاری های تمامی عزیزان دراین راه گام موثری برداشته شود، برای هماهنگی جهت استفاده از امکانات اردوگاه، باشماره همراه مدیر اردوگاه 09127559517 تماس حاصل فرمایید.
باتشکر رضاعیسی آبادی

آخرین نظرات
نویسندگان

طومار نقالی بیژن و منیژه

يكشنبه, ۹ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۴۱ ق.ظ

متن نقل بیژن ومنیژه

 

برداشت از اجرای علیخانی

 

 

 

 

 

دوستان، آمده ام باز، که این دفتر ممتاز، کنم باز و شوم قافیه پرداز و سخن را کنم آغاز

 

 

 به تسبیح خداوند تبارک و تعالی که غفور است و رحیم است، صبور است و حلیم است، نصیر است و رئوف است و کریم است، قدیر است و قدیم است.

 

 

خدایی که بسی نعمت سرشار به ما آدمیان داده، گهرهای گران داده، سر و صورت و جان داده، تن و تاب و توان داده، رخ و روح روان داده، لب و گوش و دهان داده، دل و چشم و زبان داده، شکم داده و نان داده، زآفات امان داده، کمالات نهان داده، هنرهای عیان داده و توفیق بیان داده و اینها پی آن داده،‌

 

 

که از شکر عطا و کرمش چشم نپوشیم و زهر غم نخروشیم و زهر درد نجوشیم و تکبر نفروشیم و می از ساغر توحید بنوشیم و بکوشیم که تا از دل و جان شکر بگوییم عنایات خداوند مبین را

 

 

عِقد جواهر سخن کهن در نظر دوستان، داستان امروز ما ز زبان فردوسیه. یه داستان عاشقانه است. داستان بیژن و منیژه

 

 

شهنشاه ایران زمین کی خسرو درقصر خود نشسته همه ی سران هستند 444 مهمان دارن کیان؟
برامش نشسته بزرگان بهم            فریبرزو کاوس با گستهم

 

 

چو گودرز کشواد و فرهاد و گیو      چو گرگین میلاد و شاپور نیو

 

 

شه نوذر آن طوس لشکرشکن        چو رهام و چون بیژن رزم‌زن

 

 

بیژن پسرگیو جوانترین این محفله. نشسته اند مشغول جشن و شادی اند پرده دار وارد می شه

 

 

شهنشاها: یه عده از سرزمین ارمان اومدند می خواند شمارا ببینند . بگید بیان داخل. اومدن نشستن مقابل شاه ایران، شروع کردند به گریه و زاری کردن . شهنشاها

 

 

سر مرز توران در شهر ماست              ازیشان بما بر چه مایه بلاست

 

 

بگید ببینم چی شده.  شهنشاه ایران زمین! ما در مرز ایران و توران زندگی می کنیم یه عده گراز حمله کردن به سرزمین ما درختان را دو نیم کردند مزارع را خراب کردند. زن و بچه ما امنیت نداره. شاه ایران زمین دستور داد یه پارچه ای از دیبا پهن کردند از هر درّ و گوهر و جواهری یه دونه داخل این دیبا قرار دادند. در دیبا را گره زدند. دستورداد از بهترین اسبهای زمان 10 تا اسب نعل بشه . گفت این هدیه ی کسیه که بره این بلا را دفع کنه. از آن انجمن هیچ کس پاسخ نداد بجز بیژن گیو فرخ نژاد

 

 

جوانترین آن محفل از جا بلند شد: شاه ایران زمین ! اگه اجازه بدی من، پسر گیو نوه ی دختری رستم دستان برم این بلا را دفع کنم  پدرش گیو از اون ور بلند شد پسر بشین . چرا؟ پدر ومادر مهربانند دیگه . نگران فرزندند.

 

 

نمک بر زخم من شیرین تر از خواب سحر گردد.   جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد.
پدر از شوق دل در کودکی دست پسر گیرد          به امیدی که در پیری پسر دست پدر گیرد

 

 

پدرناراحته -پسرم گراز خطرناکه جنگیدن با حیوان وحشی کار توی جوان نیست بشین. رستم گفت: بزار بره باید تجربه کنه.گیو به احترام رستم هیچ نگفت -گفت برو. -گفت: شهنشاه ایران زمین! می رم فقط یه مشکلی دارم . -چه مشکلی؟ -راه را نمی شناسم. -باشه بیژن. گرگین را همراهت می فرستم. نگاه کرد گفت گرگین بیا برو با بیژن، هم کمکش کن هم راهنماش باش.

 

 

راه افتادند.اومدن رسیدن به سرزمین ارمان . بیژن اشاره کرد  به گرگین . گرگین من با گرازها می جنگم  تو  دم اون آبشخور بایست اونی که از دست من فرار کرد  هلاکش کن. -من برم؟!

 

 

تو برداشتی گوهر و سیم و زر          تو بستی مرین رزمگه را کمر

 

 

خلعت و زر و دیبا و اسب را تو بگیری من برم ؟. من نمی رم بیژن هرچه اصرار کرد گرگین انکار کرد.گفت من نوه ی رستمم من ایرانیم ایرانی جماعت منت کسی را نمی کشه من پهلوون ایرانی ام یک تنه می رم به جنگشون.

 

 

یکی را بزد بر دوال کمر               یکی را به گردن یکی را به سر

 

 

هرکه را بر فرق سر زد آن نامور      برق تیغ از چشم او آمد به در

 

 

دونه دونه این گراز هارو کشت .گرگین دید ای دل غافل اگر الان برگردیم ایران زمین زیراب منو پیش شاه می زنه . اومد یه حیله ا ی استفاده کرد.

 

 

گفت بیژن! چیه؟ -دختر افراسیاب با خدم و حشم و ندیمه هاش اومده یه دو سه تا سرزمین بالاتر اردو زده می خوای بریم؟ - چقدر راهه؟- دوروز. اومدن انقدر این گرگین برای بیژن از کمالات منیژه دختر افراسیاب تعریف کرده بیژن تو طول مسیر اصلا متوجه نشد که گرگین کی تنهاش گذاشته و رفته. رسیدبه اردوگاه منیژه دید یه چادری این وسط هست از همه ی چادرها مجلل تره اومد وایستاد پشت در خیمه  یه نسیمی اومد زد این در خیمه رفت کنار دید به چه عجب ماه رخی سرو قدی، نمکین چشم و پریچهره و خورشید نشانش که به قد مشرق امید برآورد. به خورشید جهانتاب زند طعنه و گوید که نهان شو، نهان از نظر خلق جهان شو تاکه من پرده زرخ گیرم و از نور رخ خویش کنم خیره همه خلق جهان را مات و مبهوت نمایم همه ی پیر  وجوان را.

 

 

گویا که من درمانده ی بیچاره به خوابم . یا که مستم یا که مدهوش اما نه . نه خوابم  نه مستم نه مدهوش. آنچه دیدم همه صدق است.شد اندر بر چشمان من یکی ماه نمایان که ز وصفش شد عاید و واصل . اگر او زوجه ی من می شد چه می شد. اگرآرام دل غم زده ی من می شد چه می شد.گرمی شدیم زوج یکدیگر  می شد همه عمر خاطر من شاد از این حسن خداداد.

 

 

صنما ماه رخا ماه جبینا. به به چه چشمی چه جبینی . دخترک دخترک منمت بندو غلام پیش رویت افتاده به دام. چوگدایی به تضرع به درت منتظر لطف طعام.

 

 

 اما بیژنا بر خیز بگریز از شر شیطان که این یکی از حیل شیطان است .چشم بست بر این دختر زیبا بیژن پسر گیو.

 

 

از اون طرف بشنویم وصف بیژن را از زبان منیژه

 

 

ایزد آن کیست که در دایره ی شش جهت عرصه ی اقبال ولا  وادی پر قابله ی  تور. گشته بلاجوی صف درد کشان ازل از باده ی مینای الست و شده از شعشعه ی چهره ی خورشید جمالش همه جا ساطع و لامع چودرخشنده تر از برگ که در آینه بیند. به یکی مرکب رهوار و به کف تیر و.....  بماند......

 

 

داستان وصال بیژن ومنیژه و افتادن بیژن تو چاه و نجات یافتنشون توسط تهمتن رستم دستان . شرح این هجران و این سوز جگر، بگذار بماند تا وقتی دگر.

 

 

یاعلی عزت مزید.

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی